رؤیای دکتر شدن از آن چیزهایی است که خیلی قبل از رسیدن به دانشگاه در سر یک دانشآموز جا میگیرد. تصور خانم دکتر و آقای دکتر شدن، پوشیدن روپوش سفید، شغل باکلاس، درآمد حسابی و کلی چیزهای دیگر، آنقدر جذاب هست که خیلیها خودشان را برایش به آب و آتش بزنند. اما این تصویر رؤیایی از دکتری و دکتر شدن چقدرش واقعیت است و چقدرش توهم؟
«پزشکی که قبول شدم، مامان 3 روز مهمانی داد. کل فامیل و دوست و آشنا جمع شدند خانه ما که تبریک بگویند؛ به سلامتی آقای دکتر!» به همین سادگی، از همان لحظهای که اسم کسی در فهرست قبولیهای یکی از دانشکدههای پزشکی رؤیت شود، یک کلمه به اول اسم و فامیل شناسنامهایاو اضافه میشود؛ دکتر.
مادر و خاله و در و همسایه چه فرقی برایشان میکند که شما با یک ساعت پیش هیچ فرقی نکردهاید، شما از همین حالا دکتر هستید! اصلا اضافه شدن همین یک کلمه به اول اسم است که تمام خستگی یک سال (یا بیشتر) درس خواندن فشرده برای کنکور را از تن در میکند.
آنهایی که شاخه تجربی را برای قبول شدن در رشته پزشکی خواندهاند، میدانند برای آوردن رتبه این رشته، چه مشقتها که نباید کشید! رتبه لازم برای قبولی در پزشکی خیلی بالاست و رسیدن به آن کار هر کسی نیست. با رتبه ۱۰۰۰ در گروه تجربی تقریبا هیچ شانسی برای قبولی در دانشگاههای دولتی وجود ندارد.
با این همه، گرفتاری اصلی، تازه بعد از رفتن به دانشگاه شروع میشود. و این در حالی است که خیلی از بچهها پیش از ورود به دانشگاه از مشکلات رشته پزشکی بیخبرند و از هرکدامشان که بپرسی فکر میکنند 7 سال بعد معروفترین پزشک ایران خواهند بود.
کل واحدهایی که یک لیسانس فنی باید بگذراند، حدود ۱۴۰ واحد درسی است که با حدود ۳۰ واحد دوره ارشد، روی هم میشود ۱۷۰ واحد. در رشته پزشکی فقط برای گرفتن مدرک پزشکی عمومی، نزدیک به ۲۹۰ واحد درسی وجود دارد!
تازه معنای درس خواندن هم بین رشته پزشکی و باقی رشتهها کمی متفاوت است. برای اینکه خوب عمق قضیه را متوجه شوید، بد نیست بدانید که در رشتههای غیر پزشکی مثلا به جزوه و کتاب بالای ۴۰۰ صفحه میگویند زیاد و در پزشکی به بالای ۱۰۰۰ صفحه!
«چرا میخواهید بچهتان پزشکی بخواند؟ چون کلاس دارد!» حالا اینکه این کلاس از کجا آمده و آیا واقعا وجود دارد یا نه، خدا میداند. تصور خیلی از خانوادهها این است که با فرستادن بچهشان به دانشکده پزشکی، آینده او را از هر نظر تضمین کردهاند. خیلی از مادر و پدرها به همین دلیل رؤیای دکتر شدن بچههایشان را در سر میپرورانند.
اصل این رؤیاها هم رسیدن به 3 چیز است: موقعیت اجتماعی، شأن علمی و البته وضع خوب اقتصادی.
این موقعیتها توهم است؟ نه، واقعیت دارد اما رسیدن به آنها خیلی سختتر از آن چیزی است که به نظر میآید.
دال مثل درس، مثل درد!
درس خواندن در رشته پزشکی با هر رشته دیگری که فکرش را بکنید، متفاوت است. اولا که کل دوره نزدیک به 7سال و نیم طول میکشد که خودش یک عمر است؛ یعنی وقتی ورودیهای دیگر فوقلیسانسشان را هم گرفتهاند، دانشجوی پزشکی تازه شده است پزشک عمومی!
یکی از پزشکان جوان میگوید: «وقتی انترن بودم، یک روز در جمع چند تا سال بالایی گفتم نمیدونید چقدر فحشه که به آدم میگن انترن! از اون بدتر انترن ـ منترنه! دیگه از این بدتر هم میشه؟ سالبالاییها سری تکان دادند و گفتند آره، از اون بدتر پزشک عمومیه!».
درسهای پزشکی در سال اول و آخر هیچ فرقی نمیکنند؛ نه حجمشان و نه سختیشان. درسهای علوم پایه (که 2سال و نیم اول پزشکی است) واقعا زیاد و خستهکننده هستند؛ آنقدر که خیلی از دانشجوهای پزشکی در همین دوره احساس افسردگی و پشیمانی میکنند. خیلی از دانشجوهای پزشکی هم معتقدند این درسها چرت و پرتاند.
اما واقعیت این است که این حجم زیاد واقعا لازم است. البته وقتی در دوره فیزیوپاتو مجبور میشوی هر 2 هفته یک بار کلی جزوه و کتاب را بخوانی و امتحان بدهی، هر چقدر هم که منصف باشی نمیتوانی به درسها حق بدهی. معروف است که در دانشکدههای پزشکی کسی کتاب خانه نمیبرد چون کتابها آنقدر سنگین و کلفت هستند که کمر درد میگیری!
سیستم درسی در پزشکی خیلی شبیه به ارتش است؛ هر کس باید از سال بالاییاش یاد بگیرد؛ رزیدنت سال یک از سال۲ یاد میگیرد، سال۲ از ۳ و بالاتر. برای همین است که سال بالایی (خصوصا در دوره تخصص) فرمانده به حساب میآید.
اگر ناگهان ساعت ۲ نیمهشب گفت بپر برو برایم رانی بخر و بیا، باید بروی، بخری و بیایی! اگر نخواهی گوش بدهی، سال بالایی میتواند به تو چیزی یاد ندهد و اگر هم یاد نگرفتی دیگر هیچوقت یاد نمیگیری.
از همینجا اختلاف بین پزشکها ایجاد میشود و اینطوری میشود که یکی پنجه طلا میشود و یکی نمیشود. جریمههایی مثل کشیک اضافه هم هستند که پدر آدم را درمیآورند. در تخصص ارتوپدی (که بخش خشنی است!) معروف است که اینطوری جریمه میدهند؛ کشیک تا اطلاع ثانوی؛ یعنی باش تا صبح دولتات بدمد!
به خاطر همین فشار درسی، عقب ماندن در دوره پزشکی خیلی عادی است. وقتی هم عقب بمانی، اوضاع درس و دانشگاه واقعا داغان میشود، چون از گروه دوستانات عقب میافتی و دیگر کسی را نداری که سر کشیکها و امتحانها هوایت را داشته باشد و تازه برای امتحانهایی مثل علوم پایه و پره انترنی (Pre Intern) هم لااقل ۶ ماه معطل میشوی.
این فشار هر چه ترمهای درسی بالاتر میرود، بیشتر میشود. برای همین است که بیشترین آمار ول کردن درس پزشکی مال یک سال و نیم آخر (دوره انترنی) است که کار در بیمارستان هم به کارهایت اضافه میشود.
خیلی از آنهایی که در این دوره، پزشکی را ول کردهاند، بهانهشان این است که ما از اول هم به درد این رشته نمیخوردیم و با این رشته حال نمیکردیم و این حرفها. اما واقعیت این است که پزشکی این دانشجوها را پس میزند، نه دانشجوها پزشکی را. کسی که نتواند از پس فشار درسی بربیاید، ناچار به ول کردن آن است، حالا به هر بهانهای!
خون، دل و روده، جنازه و چیزهای دیگر!
«در اولین جلسه کلاس تشریح معمولا خانوما حالشون بد میشه. یهخردهاش سوسولبازیه اما بیشتر به خاطر بوشه. یه بوی شدید و ناجوری داره که خیلی اذیت میکنه. با این همه، من اصلا اذیت نشدم. اصلا فکر نمیکردم اینی که اینجاست آدم باشه؛ انگار یه گاو رو سلاخی کرده باشن و گذاشته باشن اونجا! باور کردنی نیست که اون پوست لطیف آدم این طوری مثل یه چرم قهوهای سفت بشه.
اما تشریح بد نیست. پزشک قانونی اذیت میکنه. وسط کار یه لحظه فکر میکردی جنازه داره نفس میکشه اما از اون بدتر هم هست. من خودم از استفراغ خیلی حالم بد میشد.» اینها بخشی از اعترافات یک پزشک جوان است. اگر هنوز هم دل و دماغ خواندن گزارش را دارید، میتوانید اعترافات دیگری را هم بخوانید؛ «این چیزای چندشآور مال بچههاست. قسمت آزارنده کار، مثلا بخش اطفاله.
اونجا با ابعاد بدی از بیماری روبهرو میشی. فکر کن یه مریضی داری، یه مادری که سرطان داره. دو تا دختر دوقلو داره که میخوان برن مدرسه. حالا شب 2مهره و مادره داره میمیره. این چیزهاست که آدمرو اذیت میکنه. بخش پزشکی پر از اتفاقات صفحه حوادثه. همون فیلمی که شما میری پول میدی ببینی و گریه کنی، به وفور توی پزشکی رخ میده».
فشارهای روحی و روانی ناشی از چنین اتفاقاتی، خیلی از دانشجوها را دچار افسردگی و اینطور چیزها میکند. یک دانشجوی پزشکی در بیمارستان ممکن است در هر کشیک چند تا مرگ داشته باشد؛ آن هم مرگ کسانی که مسئولیتشان را داشته. یکی از پزشکان جوان میگوید: «یک دکتری بین ما رکورد داشت؛ در یک کشیک ۶ بار کد خورد». کد خورد یعنی مرد! در بیمارستان به جای اینکه از پشت بلندگو اعلام کنند «مریض دارد میمیرد، لطفا خودتان را برسانید»، مثلا میگویند «کد۹۹، اورژانس».
اینطور اتفاقها در بیمارستانهای دانشگاهی زیاد رخ میدهد. دلیلش هم ـ برخلاف تصور عامه ـ این نیست که در این بیمارستانها مریض را میکشند؛ بیشتر بیمارانی که به اینطور بیمارستانها میآیند، مریضهایی هستند که در درمانگاهها و بیمارستانهای معمولی جواب نگرفتهاند و حالا به اینجا آمدهاند؛. یعنی اوضاعشان خیلی بیریخت شده و در نتیجه خیلیهایشان میمیرند.
گروه امداد 3
خطرات شغلی هم در رشته پزشکی فت و فراوان است. برخورد با هزار جور درد و مرض و بیماریهای واگیردار و درمانناپذیر کافی است تا آدم بدون هیچ مشکلی احساس مریضی بکند. یک سرنگ آلوده به HIV ، میتواند بقیه زندگیتان را به باد بدهد. چنته پزشکهای جوان پر است از خاطراتی چنین خطرناک؛ «یک مریضی داشتم لعبت! از اینهایی که کل دستشان را خالکوبی کردهاند و حسابی ته خطند.
یک ذره فلز جوشکاری رفته بود توی چشمش که درآوردم. وقتی رفت، متوجه شدم دستم را با همان تکه فلز بریدهام. طرف هم رفته بود دیگر، اگر بود، لااقل آزمایش خون میگرفتیم ببینیم مرضی نداشته باشد. یک بار هم خانمام خون یک مریض پاشیده بود توی چشمش. تا 2 روز گریه میکرد».
یکی دیگر از پزشکها تعریف میکند که «۴ صبح در یک کشیک خیلی شلوغ، موقع بخیه کردن زخم یک مریض، سوزن رفت توی دستم.
بیمارستانی که کشیک داشتم، جایی بود که اگر کسی میگفت سیگار نمیکشم، ما حتم داشتیم که طرف معتاد هم هست؛ از بس که آدمهای درب و داغان را میآوردند آنجا. این مریض که خودش هم گفته بود هفتهای یکی دو بار مواد مصرف میکنم، دیگر معلوم بود چه تحفهای است!
من آنقدر خسته بودم که حتی به ذهنم نرسید خون ازش بگیرم. به جای آزمایش قسمش میدادم که بگو تزریق کردهای یا نه؟! مریض هم که بابایش آنجا ایستاده بود میگفت نه. من هم نرفتم آزمایش بدهم؛ ترجیح میدادم در جهلش بمانم».
دکترها کچلترند!
چرا؟ معلوم است دیگر! شما هم اینقدر استرس را در زندگیتان تجربه میکردید، کچل که چه عرض کنم، کلهتان پوست میانداخت! معروف است که در سال اول تخصص ارتوپدی، به دانشجویان توصیه میکنند که اگر وقت پیدا کردی... درس بخوان؟! کور خواندهاید، اگر وقت پیدا کردی، بخواب! اول سال هم برو برای خودت لباس بخر که در طول سال عمرا وقت خرید پیدا نمیکنی. این قضیه در مورد دانشجویان طب اورژانسی آنقدر حاد است که برایشان کتاب سبک زندگی هم درآوردهاند.
وقتی قرار باشد در هفته 2 روز ۸ صبح تا ۸ شب و 2 روز ۸ شب تا ۸ صبح کشیک بدهید، برنامه زندگیتان چنان به هم میریزد که مجبورید برای روشهای خوابیدن و خوردن از کتاب کمک بگیرید. در این کتاب حتی راهحلهایی برای ازدواج هم به شما پیشنهاد شده. بالاخره یک ترفندهایی لازم است برای اینکه زن یا شوهرتان شما را با حدود ۵۰۰ ساعت کار در ماه بتواند تحمل کند. یکی از پزشکان جوان میگوید در بین رزیدنتها (دانشجوهای تخصص) کسی بود که خانمش بچه را برمیداشت و میآورد پاویون تا بابایش را ببیند و برود.
برای همینها هم هست که خرید و فروش کشیک رونق دارد. کشیک سه ماه و نیم انترنی حدود یک و نیم میلیون تومان میارزد. البته اینجا فروشنده پول میدهد و خریدار پول میگیرد! قیمت هم بسته به بخش و بیمارستان، بالا و پایین دارد. بخشهایی مثل پوست و رادیولوژی آسانتر هستند و بخشهای جراحی، اطفال و اورژانس سخت.
توهم دکتر پژوهان
اگر از دانشجوهای سال اول پزشکی بخواهی که بگویند دوست دارند در آینده چی صدایشان کنند، احتمالا ۱۲۰ درصدشان میگویند پنجه طلا! رؤیای پزشک پنجه طلا که پول پارو میکند، شبیه به یک آرزو برای همه عشاق سینهچاک پزشکی است.
این رؤیا در مواردی هم واقعیت پیدا کرده است. اصلا در جهان 2تا کشورند که در آن درآمد پزشکها حد نهایتی ندارد؛ یعنی پزشک میتواند به جایی برسد که واقعا پول پارو کند. در همین تهران پزشکی هست که ماهی یک و نیم میلیارد درآمدش است. هیچ کار خلافی هم نمیکند، فقط معروف است. خیلی از فوق تخصصها حقوقهای چند صد میلیونی دارند و وضع عمومی پزشکها هم از وضع عمومی بقیه جامعه بهتر است.
با این همه دلتان را به این آمار و ارقام خوش نکنید. رسیدن به چنین جایگاهی خیلی سختتر از آن چیزی است که فکرش را میکنید. دانشگاههای سراسری و آزاد کشور، سالی ۳هزار دانشجوی پزشکی میگیرند. از بین این همه دانشجو فکر میکنید چند نفرشان میشوند دکتر پژوهان؟
سازمان نظامپزشکی در آمارش اعلام کرده که چیزی بین یک تا ۵ درصد پزشکان درآمدی بالای ۲۰۰ میلیون دارند، فقط یک تا ۵ درصد. یک حساب سرانگشتی نشان میدهد برای رسیدن به تخصص باید چیزی نزدیک به ۲۹ سال درس خوانده باشید. تازه این ۲۹ سال در شرایطی است که شما همه مراحل را با موفقیت سپری کرده باشید؛ افسرده نشده باشید، روزیتان را خدا رسانده باشد و... این ۲۹ سال را اگر در بازار هم گذاشته بودید، بالاخره به یک جایی میرسیدید، خیلی زودتر از اینها هم به این درآمد میرسیدید.
رسیدن به درآمد بالا ممکن است اما روشهای سادهتر و زودبازدهتری هم برای رسیدن به این درآمد وجود دارد. در همین سالهای اخیر، رتبههای برتر کنکور تجربی به سمت انتخاب دندانپزشکی گرایش پیدا کردهاند.
دلیل اصلی این گرایش همان زودبازدهتر بـــودن رشتــه اســت. در دندانپزشکی، ۶ سال که درس بخوانی بهقدر یک تخصص در پزشکی اعتبار داری. ۳۲ تا دندان که دیگر این همه درس خواندن ندارد، مجوز مطب و طرح و اینطور چیزها هم در کار نیست. بنابراین فوری میتوانید وارد بازار کار شوید و بزنید توی خط درآمد.
میگویند در ایران پزشک بیکار زیاد است اما تعریف پزشک بیکار با آدم بیکار کمی فرق میکند. پزشک بیکار به کسی میگویند که پزشکی نکند؛ یعنی اگر کسی پزشکی بخواند و رئیسجمهور هم شود، باز پزشک بیکاری به حساب میآید! خیلیها فکر میکنند دلیل این بیکاری نبودن کار است اما اینطور نیست.
خیلی از کسانی که پزشکی خواندهاند، توقعشان بالاتر از چیزی است که وجود دارد. یک مهندس اگر ماهی 800 ـ 700 هزار تومان بگیرد، کلاهش را 3 متر میاندازد هوا اما یک پزشک عمومی وقتی از قبل برای ماهی 5 میلیون تومان دورخیز کرده باشد، حالا به ماهی یک میلیون تومان هم راضی نمیشود. در نتیجه ترجیح میدهد برود سراغ کارهایی مثل ویزیتوری شرکتهای دارویی و اینطور کارها.
توهم کلاس و خط اتو
آخرین توهم، توهم کلاس است. خیلیها فکر میکنند دکترها واقعا مثل همین دکتر پژوهان تمیز و تپل هستند اما باز هم این توهم در مورد تعداد بسیار کمی از دکترها حقیقت دارد. یکی از پزشکان جوان میگوید یکی از رزیدنتهای ما را برده بودند کلانتری چون قیافهاش شبیه معتادها بوده. واقعیت قضیه هم این است که فشار درس، استرس فراوان و ساعات کاری زیاد به کسی اجازه اتو کشیده بودن نمیدهد.
بخشی از این توهم کلاس هم به شأن اجتماعی پزشکی برمیگردد. این شأن شاید در سالهای قبل واقعیت داشت اما لااقل حالا دیگر به آن داغی نیست. دلیلش هم این است که با زیاد شدن تعداد پزشکها، پزشکهای ناتوان هم بیشتر به نظر میآیند.
در نسل قبلی، پزشکی میتوانست طبقه اجتماعی آدمها را عوض کند. برای همین خیلی از آدمهایی که از پایگاه اجتماعی قویای برخوردار نبودند، پزشکی میخواندند تا کسی شوند (یانگوم را که خاطرتان هست؟!) اما حالا دیگر اینطور نیست؛ سطح سواد عمومی بالا رفته و صرف پزشک بودن برای کسی اعتبار نمیآورد.
بشنو تو این حکایت
آیا همه این حرفها به این معنی است که نروید پزشکی بخوانید؟ نه، اما اگر جگرتان کباب پزشکی است، بدانید که قرار است چی بخوانید. کسی توقع ندارد با خواندن این گزارش از سال دیگر هیچکس سراغ پزشکی نرود؛ آن هم وقتی که برای رشته تجربی فقط چند گزینه محدود در کنار پزشکی وجود دارد.
اما بد نیست بدانید که در میان دانشجوهای پزشکی آمار افسردگی از همه دانشجویان دیگر بالاتر است. به این آمار، خودکشی، اعتیاد، طلاق و مشکلات خانوادگی را هم اضافه کنید تا اوضاع دستتان بیاید.
پزشکان جوانی که خودشان یک روز عاشقانه پزشکی خواندهاند، حالا توصیهشان این است؛ اگر میخواهید پولدار شوید، نروید پزشکی، اگر میخواهید زود و راحت ازدواج کنید، نروید پزشکی، اگر حوصله مردم را ندارید، نروید پزشکی و اگر پزشکی را برای چیزی جز پزشکی دوست دارید، نروید پزشکی!».
دکترهایی که کارهای دیگر میکنند
اگر به دوروبرتان نگاه کنید، پزشکان زیادی را میبینید که الان کار طبابت نمیکنند یا حداقل کار اصلیشان به رشتهای که خواندهاند مربوط نیست. در این جمع همهجور چهرهای هست؛ از سیاستمدار بگیر تا هنرمند. اسامیای که میبینید، فقط چند تا از پزشکان مشهوری هستند که به کارهای دیگر پرداختهاند.
نام تحصیلات شغل
دکتر شهریار کهنزاده اورولوژیست موسیقیدان و نوازنده
دکتر محمد اصفهانی پزشک عمومی خواننده
دکتر ملک منصور اقصی متخصص زنان و زایمان منتقد سینما
دکتر محسن پرویز فیزیولوژیست معاون فرهنگ وزارت ارشاد
دکتر احمد پورنجاتی دندانپزشک نماینده سابق مجلس و معاون سابق سازمان صدا و سیما
دکتر فرهاد تیمورزاده پزشک عمومی ناشر
دکتر مهدی خزعلی پزشک عمومی ناشر
دکتر مرتضی حیدری فیزیوتراپیست مجری تلویزیون
دکتر امیر روحانی متخصص بیهوشی منتقد سینما
دکتر محمدرضا زادمهر دندانپزشک بازیکن سابق تیم ملی فوتبال
دکتر علیاکبر ولایتی فوقتخصصعفونیکودکان وزیرسابق امورخارجه، مشاور مقام معظم رهبری
دکتر مجید شاهحسینی پزشک عمومی مدیرعامل بنیاد سینمایی فارابی
دکتر محمدعلی شهاب پزشک عمومی خواننده
دکتر علیرضا عسگری پزشک عمومی رئیس سابق سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، مشاور شهردار
دکتر ذبیحالله واحدی دندانپزشک قاضی دیوان عدالت اداری
دکتر حسین کرمی اورولوژیست قاری ممتاز و بینالمللی قرآن کریم
دکتر فرهاد میثمی پزشک عمومی مؤسس انتشارات اندیشهسازان
دکتر مصطفی معین فوقتخصص ایمونولوژی کودکان وزیر سابق علوم، نماینده سابق مجلس
دکتر محمدرضا خاتمی فوق تخصص نزولوژی کودکان نایبرئیس سابق مجلس
دکتر سید طههاشمی پزشک عمومی روحانی، نماینده سابق مجلس
دکتر افشین یداللهی روانپزشک شاعر و ترانهسرا
دکتر محسن موسوی فیزیوتراپیست استاد پیشکسوت علوم قرآنی
زندگی همین پنج روز و شش باشد
شرح زیر که میبینید کارش این است که وضعیت 4نفر که با شرایط مشابه درسی و هوشی وارد دانشگاه شدهاند را با هم مقایسه کند. فرض بر این است که همه این نفرات در 18سالگی وارد دانشگاه شدهاند و هرکدام خودشان رشتهشان را انتخاب کردهاند.
22 سالگی
پزشکی:
وضعیت ظاهری: شما بعد از طیکردن امتحان علوم پایه و پاسکردن تمام درسهای دوره فیزیوپاتو با موفقیت، به سمت استیجری منتسب شدهاید و همچنان پوشیده در روپوش سفید پزشکی، رؤیای انترنی را در سر میپرورانید. دست و پایتان به دلیل استرس ناشی از امتحانات پیاپی، دچار لرزش شده و موهای وسط سرتان ریخته. سال بالاییها میگویند به خاطر افسردگی است.
وضعیت شغلی: شما همچنان در تمام فرمهایی که مشخصات شما را میخواهند، روبهروی شغل مینویسید «دانشجو».
وضعیت مالی: گرفتن پول توجیبی از بابای عزیز یک حالی دارد که آن را با هیچچیز دیگری نمیشود عوض کرد!
فنی:
مامان عکس مهندس (یعنی شما!) را با کلاه منگولهدار فارغالتحصیلی چسبانده بیخ دیوار و روزی 3بار گردگیریتان میکند!
کمی هم شکم آوردهاید که برای کلاس کار مهندسی بد نیست.
2 راه پیشرو دارید؛ یکی اینکه 2 سال پا بکوبید و کلک سربازی را برای همیشه بکنید و دیگر اینکه روی بیاورید به خرخوانی مجدد و کارشناسی ارشد را بچسبید. هرکدام را هم انتخاب کنید، برای مادرتان همان آقای مهندس هستید.
نه پول توجیبی سربازی مالی است و نه حقوق کار نیمهوقت دانشجویی. اما کار دانشجویی برایتان سابقه درست میکند که بعدا برای پیداکردن کار درست و حسابی خیلی بهدرد میخورد.
انسانی:
بهجز بالارفتن نمره عینکتان و کمی کمبود وزن، مشکل دیگری وجود ندارد. ماشاالله هزار ماشاالله تکان نخوردهاید.
راههای نرفته هزار تا نیست، همان دوتا است؛ یا پایتان را جلوی فرمانده محکم میکوبید زمین یا به بالاتررفتن نمره عینک تن میدهید.
دانشجوی انسانی و مال؟! اصلا شما مال این حرفها نیستید! البته از کارهای دانشجویی اندک مایهای درمیآید که پول کرایه تاکسی آدم را جور کند.
هنری:
شما همان قبلی هستید؟ مطمئنید؟ ببخشید، به جا نیاوردیم!
دانشجوهای همه رشتههای هنری در پایان دوره تحصیل یک شغل دارند؛ هنرمند. شما هم از این قاعده مستثنا نیستید. کارشناسی ارشد به جز در چند رشته خاص وجود ندارد و شما به شغل شریف سربازی تن میدهید.
این را دیگر همه میدانند که از هنر پول درنمیآید. لااقل تا وقتی معروف نشدهاید که اینطور است. البته کسی هم به محض فارغالتحصیلی معروف نمیشود.
26 سالگی
پزشکی: به دلیل استرس و خستگی ناشی از کار در بیمارستان، شکمتان 20 سانتیمتر از خودتان جلوتر راه میرود و وسط سرتان هم خالی شده. خانوادهتان عقیده دارند شما کمی زیادی عصبی شدهاید و بچههای فامیل از شما میترسند. اما هیچکدام از اینها خللی در عزم راسخ شما برای ادامهدادن رشته پزشکی وارد نمیکند.
به عنوان یک پزشک عمومی همچنان روپوش سفید به تن دارید و در روستای دورافتادهای در آخرین نقطه مرزی کشور درحال گذراندن طرح هستید.
اگر بشود به چیزی که در دوره طرح به شما میدهند حقوق گفت، شما حقوق میگیرید. البته آنقدر که بتوانید گاهی به شهرتان سر بزنید و از بابا پولتوجیبیتان را بگیرید!
فنی:
کت و شلوار واقعا برازنده شماست. آقای مهندس! اتفاقا عینک هم به شما میآید چون جدیتر به نظر میآیید. اینطوری بیشتر از شما حساب میبرند.
کار در یک شرکت یا کارخانه یا کارگاه برای شروع خوب است. اگر کارشناسی ارشد را هم گذرانده باشید، ردههای کاریتان فوری بالا میرود. خودتان را گرم کنید که برای رسیدن به جایگاه مدیریت باید حسابی کار کنید.
بخور و نمیری هست دیگر. سابقه کارتان که بیشتر شود، درآمدتان هم بیشتر میشود. به جای تاکسی سوارشدن، با مترو بروید خانه و پولهایتان را پسانداز کنید و ماشین بخرید. اینطوری راحتتر بهتان زن میدهند!
انسانی
قیافهتان کمکم دارد شبیه وزیر و وکیلها میشود. این برای آینده شغلیتان هم خیلی خوب است. بد نیست از یکی هم دستی پول بگیرید و چشمهایتان را لیزر کنید؛ شماره عینکتان دیگر خیلی بالا رفته. ضمنا درس و سربازی هم حسابی لاغرتان کرده. به مامان جانتان بگویید کمی بیشتر بهتان برسد.
در آزمون چند تا از ادارههای دولتی شرکت کردهاید و یکی را قبول شدهاید. مبارک است!
قبلا هم که تذکر داده بودیم، شما و مال؟! پول کارمندی است و جویی و آبباریکهای و خلاصه میگذرد.
هنری
یعنی شما باز هم همان قبلی هستید؟! عجب! موهایتان را چه کار کردید؟ این روزها کچلی مد شده؟! عجب!
رفت و آمد با هنرمندهای بزرگ کمکم دارد کار خودش را میکند. بالاخره در همین کارهای خرد و ریز، یک سرمایهگذار شما را کشف میکند و معروف میشوید، مطمئن باشید.
هنوز هم برای پولدارشدن وقت هست. حالا فعلا با همان پول توجیبی بابا بسازید، تا فرجی حاصل شود.
30 سالگی:
پزشکی: کچلی هم عالمی دارد. اصلا دکتر اگر کچل نباشد که مریض سراغش نمیرود. بالاخره یک جوری باید ثابت شود از این کله کار کشیدهاید دیگر! دکتر کچل و چاقش خوب است که شما هر دویش هم هستید. نگران زنگرفتن هم نباشید. اصلا دخترها هلاک دکترهای کچل و و چاق هستند. حالا هی بگویید وقت برای زنگرفتن زیاد است، پس دیگر کی پدر من؟!
اگر به پزشکی عمومی قناعت کرده باشید، حالا شغلتان کمی به فحش میماند! یکجوری میگویند پزشک عمومی که انگار همان سیکل قدیم است! در این زمانه مردم دیگر برای سرماخوردگی هم میروند سراغ متخصص مغز و اعصاب، این در حالی است که بعید است در طول 4 سال اجازه مطب را هم گرفته باشید. حالا حالاها باید در درمانگاهها کشیک بایستید تا بتوانید مجوز مطب را بگیرید.
اگر از سد امتحان تخصصی گذشته باشید و تخصصتان را هم 4ساله گرفته باشید، وضعتان کمی بهتر است؛ البته با این فرق که دیگر آن 4 سال سابقه کار را ندارید و تازه رسیدهاید به نقطه شروع. سرتان را از پنجره بیرون بیاورید و به جامعه سلام کنید.
دکتر عمومی را که بیخیال، اگر تخصص را استاد کردهاید، میتوانید روی یک حقوق درست و درمان حساب کنید؛ آنقدری هست که بتوانید برای خودتان آستین بالا بزنید. نگران نباشید.
فنی:
کت و شلوار، کیف سامسونت، موهای سشوار کشیده و خط اتوی تیز، مهمترین مشخصات یک مدیر شرکت خوب است که شما همهاش را دارید، بچهتان هم ذوق میکند که بابای خوشتیپاش صبحها تا در مهد کودک میبردش.
بالاخره 8-7 سال سابقه کار به یک دردی میخورد دیگر. حالا شما در حرفهتان حسابی شناخته شدهاید و کارتان حسابی گرفته.
پول مهندسی را خوردن یک کیفی دارد که نگو! یک قرارداد میبندید و کلی رویش میخورید. اینطوری است دیگر.
انسانی:
قیافهتان خود استاد دانشگاه است. اصلا انگار از کودکی برای استادی در دانشگاه و ریاست بزرگ شدهاید. موهای جوگندمیتان هم به سمت و مقامتان میآید. ریشهایتان را هم همیشه مرتب نگهدارید که وجهه خوبی دارد.
سابقه کار در ادارات دولتی، بزرگترین برگ برنده است که شما هم دارید. خانوم بچهها هم که از کار شما راضیاند، دیگر چه میخواهید؟
ایبابا، باز گیر دادید به مال و منالها! یک جوی نه چندان باریکی از پول ریاست و استادی میآید و میرود و شما هم در آن شنا میکنید!
هنری:
چهره شما چقدر آشناست، شما همان هنرمند مردمی و محبوب نیستید؟!
شما همچنان شغل شریف هنرمندی را رها نکردهاید. البته بالاخره یک نفر شما را کشف کرده و حالا کلی در جشنوارههای داخلی و خارجی معروف شدهاید. البته ما که میدانیم؛ مهم مردم هستند که شما را دوست دارند، شما هم گر و گر امضا میدهید و کلی کشته و مرده دارید.
حرفش را هم نزنید که محرمانه است.
اینکه از تبلیغ سس گوجه و برشتوک چقدر گرفتهاید، به بقیه چه؟ قیافه مال خودتان است، پولش را میگیرید!
یه نگاه به ما کن
وقتی صحبت از انتخاب رشته در گروه علوم تجربی میشود، همان «گروه» اهمیت ویژهای پیدا میکند؛ یعنی شما از بین یک «گروه» رشته، باید رشتههای مورد علاقه خود را انتخاب کنید. در کنار پزشکی – که اگر میخواهید آن را انتخاب کنید باید اطلاعات کاملی از آن داشته باشید – رشتههای دیگری هم وجود دارند.
اگر نمره تراز شما در حدی هست که میتوانید در رشته پزشکی قبول شوید، مطمئن باشید برای قبول شدن در هیچکدام از این رشتهها مشکلی ندارید، فقط چشمهایتان را باز کنید و این رشتهها را با دقت بررسی کنید.
1 – کارشناسی اعضای مصنوعی: فارغالتحصیلان این رشته، توانایی تولید قطعاتی به نامهای ارتز یا پروتز را به دست خواهند آورد. ارتزها وسایل کمکیای هستند که به عضو ناتوان جهت انجام فعالیتها کمک میکنند. پروتزها وسایلی هستند که جایگزین اعضای ناتوان میشوند. تفاوت این رشته با مهندسی پزشکی این است که در این رشته، قطعات داخلی مانند قلب مصنوعی و وسایل پیچیده ساخته نمیشوند ولی در مهندسی پزشکی، قطعات ظریفتر داخلی و قطعات پیچیده تجهیزات پزشکی مانند دستگاههای فیزیوتراپی و... ساخته میشود.
با توجه به اینکه فارغالتحصیلان این رشته محدود هستند؛ فعلا بازار کار بسیار مناسبی دارند. در بخش دولتی، سازمانهایی مانند بهزیستی، هلال احمر، بنیاد جانبازان و بیمارستانهایی که مرکز ارتوپدی فنی دارند و در بخش خصوصی هم تمام مراکز تهیه و تولید قطعات ارتوپدی به این کارشناسان نیاز دارند. اگر کمی زرنگ باشید و خوب درس بخوانید، در زمینههای زیبایی، چشم و گوش و... میتوانید بازار بسیار مناسبی داشته باشید.
2 – داروسازی: یک رشته تحقیقاتی است. متاسفانه افراد زیادی در کشور ما، داروساز را به عنوان یک داروفروش میشناسند ولی یک داروساز در واقع کسی است که در جهت بهبود کیفیت داروها و اثر بخشی بهتر پروتکلهای دارویی فعالیت میکند. بازار کار نسبتا مناسبی دارد و حدود 90درصد فارغالتحصیلان این رشته، جذب بازار کار میشوند که البته 80درصد آنها در داروخانه مشغول میشوند، اما در واقع شغل آنها داروفروشی نیست بلکه ارائه اطلاعات صحیح دارویی به بیماران وظیفه اصلی آنهاست.
در صورت داشتن علاقه، فارغالتحصیل این رشته پس از گذراندن دوره دکترای حرفهای، میتواند در آزمون دوره دکترای تخصصی یا PHD شرکت کند و این مدرک را بگیرد.
3 – دندانپزشکی: از جهات بسیاری شبیه پزشکی است. بازار کار این رشته مثل رشته پزشکی در سالهای اخیر دچار محدودیتهایی شده است. احتمال انتقال بیماریهایی نظیر ایدز و هپاتیت در این رشته وجود دارد. مزایای آن نسبت به رشته پزشکی عمومی، دوره کوتاهتر و تحصیل و درآمد بهتر است. البته پزشکان متخصص معمولا درآمدهای بالاتری دارند.
اگر میخواهید در این رشته ادامه تحصیل دهید حتما به ورزش بپردازید تا دچار دردهای مزمن کمر و گردن نشوید. یکی دیگر از مزایای این رشته نسبت به رشتههای دیگر گروه علوم تجربی (غیر از پزشکی)، این است که برای ادامه تحصیل در رشتههای تخصصی و فوق تخصصی، در صورت داشتن علاقه میتوانید انتخابهای نسبتا زیادی داشته باشید.
4 ـ دامپزشکی: اگر عشق و علاقه ندارید بیخیال این رشته شوید. شما در پزشکی مشکل بیمار را میپرسید. ولی از یک حیوان زبان نفهم چه انتظاری دارید؟ با گسترش صنایع غذایی و دامپروری، وضعیت بازار کار این رشته در چند سال اخیر بهتر شده است؛ ضمن اینکه نگهداری از حیوانات به صورت سنتی و غیرصنعتی نیز در شهرها و خانوادههای مرفه رشد پیدا کرده است.
طول دوره این رشته 6 سال است و در واقع یک سال از پزشکی کوتاهتر است ولی گستردگی مطالب – یعنی تعداد زیاد بیماریهای مربوط به حیوانات کوچک، پرندگان و آبزیان و دامهای بزرگ نظیر اسب و گاو – نیاز به صبر و علاقه و پشتکار بسیار دارد.
بیش از 14 رشته تخصصی هم آماده پذیرایی از علاقهمندان به ادامه تحصیل هستند.
5 ـ کارشناس تغذیه: وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تصویب کرده است که فارغالتحصیلان کارشناسی تغذیه، پس از 3 سال سابقه خدمت در بیمارستان میتوانند برای تاسیس مرکز مشاوره تغذیه اقدام کنند. فارغالتحصیلان این رشته میتوانند علاوه بر بیمارستان، در مراکز بهداشت، مراکز تحقیقاتی مثل انستیتوی تحقیقات تغذیهای و صنایع غذایی فعالیت کنند. هرچند از وقتی که اجازه تاسیس مطب به این فارغالتحصیلان داده شده است، این رشته هویت و جایگاه بهتری پیدا کرده است ولی هنوز در تهران بازار کار مناسبی ندارد.
6 ـ کارشناسی فیزیوتراپی: پس از صدور مجوز تاسیس کلینیک فیزیوتراپی توسط متخصصان این رشته، فارغالتحصیلان فیزیوتراپی میتوانند به تنهایی و بدون حضور پزشکان متخصص ارتوپدی، مغز و اعصاب و... اقدام به تاسیس کلینیک فیزیوتراپی کنند. به همین دلیل نسبتا بازار کار مناسبی دارند.
7 ـ کارشناسی علوم و صنایع غذایی، کارشناسی زمینشناسی، کارشناسی مدیریت خدمات بهداشتی و درمانی، مهندسی منابع طبیعی، کارشناسی کاردرمانی، مهندسی فضای سبز و زیستشناسی سلولی مولکولی (که در سالهای اخیر علاقهمندان زیادی هم پیدا کرده است) با گرایشهای ژنتیک و میکروبیولوژی، رشتههایی هستند که اگر در مورد آنها تحقیق نکنید، ممکن است پشیمان شوید.
مرگ به شما نزدیک است
هیچ فکر کردهاید که در طول زندگی ممکن است شاهد مرگ چند نفر باشید؟ خدا آن روز را نیاورد ولی بالاخره ممکن است شما را موقع مرگ عزیزی به بسترش بخوانند تا برای آخرین بار زنده بودن او را ببینید. یا حتی ممکن است تصادفی شاهد مرگ رهگذری باشید. با اینکه اینها خیلی کم اتفاق میافتد اما قبول دارم که همان خیلی کمش هم سخت است.
تصور کنید نیمه شب از خواب بیدارتان کنند، سراسیمه لباس بپوشید و بالای سر کسی بروید که در حال جان دادن است و شما باید تلاش کنید تا زنده بماند، در حالی که میدانید او خواهد مرد. آنوقت نگاه بستگاناش را روی خودتان حس میکنید و میدانید تا چند لحظه دیگر فضای اتاق پر از ضجه و زاری و مویه و گریه میشود اما نمیتوانید از آن فرار کنید. باید بمانید، آرام نگاهشان کنید و بگویید که عزاداریشان شروع شده است.
چند بار شده است در منزل کسی باشید که ناگهان خبر مرگ عزیزش را به او میدهند؟ شوک و نگاه بهتزده و بعد جیغها و نالههایی که تا مدتها اعصاب را میخراشند و چهرههایی که به خاطر گریه عجیب و غریب شدهاند.
چند بار شده است که صبح از خواب بیدار شوید، سرحال و با انرژی به محل کارتان بروید و ناگهان آنجا با کاروان خانوادهای عزادار مواجه شوید که یا تازه خبر مرگ جوانی را شنیدهاند یا آمدهاند جسد بزرگتر فامیلشان را ببرند؛ و باز هم از همان ابتدای صبح، آن جیغها و نالهها و زبانگرفتنها و زنها که یکدیگر را بغل میکنند و مادرهایی که میشکنند و روی زمین مینشینند و مردهایی که آرام از جمع دور میشوند و شانههایشان تکان میخورد . هر کدام از این صحنهها میتواند تمام غمهای دنیا را روی سرتان خراب کند.
غسل مس میت بلدید؟ چند بار شده است که نیمه شب، یک بیچاره ناشناس که کس و کاری ندارد جلویتان بمیرد و جسدش کفنپیچ شده روی تخت اتاقی بماند و شما مجبور باشید چند ساعتی با او تنها باشید؟ برای یک دختر یا پسر 24 ساله که در اوج جوانی و شادابی است، وقتی که میداند خیلی از همسن و سالانش الان در حال خوش گذراندن یا مهمانی رفتن هستند، دیدن هر کدام از این صحنهها بسیار سخت است.
ندیدن این صحنهها، نشنیدن گریهها، پنهان کردن خود از همراهان عزادار و عصبانی یا نگاه کردن پزشک به چهره مادری برای اینکه خبر مرگ کودک 2 سالهاش را بگوید، خیلی خیلی سخت است.
گاهی اوقات پزشکی مثل فیلمها میماند، فقط بسیار طبیعیتر و خشنتر است، واقعی است. نمیتوانی کانال برنامه را عوض کنی، باید تا آخرش را ببینی.
منصوره مصطفی زاده- میثم رضایی- سید احسان بیکایی